سال 84 : سال مقاومت و بدعت‎های ماندگار در جنبش زنان

منتشره در مجله نامه (فروردین 1385): ثبت تاریخ تحولات جنبش زنان در ایران با توجه به مرزهای سیال و گستره‎ی پرتنوع‎اش جسارت می‎خواهد، هرچند كه فقط مرور تاریخ یك ساله باشد. تندبادها و اتفاقات بسیاری در این یك ساله در كشور ما به‎وقوع پیوست: از تغییراتی در دولت و ساختار سیاسی، تا تحولات در جامعه‎ی مدنی و بالاخص جنبش زنان؛ حوزه‏هایی نیز هم‎چنان بی‎تغییر باقی ماند یا خیلی آرام به حركت خود ادامه داد؛ در مورد بعضی از مسائل هم مانند 27 سال گذشته سكوت شد. بنابراین جمع و جور كردن حوادثی كه در جنبش زنان رخ نمود یا می‎توانست به‎وجود آید، بسیار دشوار است و مسلما در این مقاله‎ی مختصر نمی‎گنجد، از این‎رو به بررسی آن‎چه مرسوم است می‎پردازم.

از تلخی‏ها آغاز می‎كنم شاید بدان جهت كه ما سال 84 را با اخراج نامنتظر زنی خبرنگار (مسیح علی‎نژاد) از مجلس شورا، تبرئه متهمان پرونده‎ی زهرا كاظمی، دادخواهی رنج‏خیز همسران زندانیان سیاسی (معصومه شفیعی و هما زرافشان) آغاز كردیم و همراه با دختر جوان خبرنگار در هرمزگان (الهام افروتن) سال را در زندان به پایان رساندیم و همدل با همسران هیئت مدیره زندانی سندیكای شركت واحد، بهت‎زده واكنش خشونت‎آمیز ”دولت محرومان“ را در برابر حق‎خواهی محرومان نگریستیم و رنج كشیدیم.

شاید هم بدان جهت كه ما در سال 84 با احضار برخی از زنان سردبیر و مسئول مجلات (رویا طلوعی، ثریا عزیزپناه، نگار اسكندرفر، فاطمه كمالی، تونیا كبودوند و…) و توقیف نشریاتی هم‎چون راسان، كارنامه، جامعه نو و… و فیلتر كردن برخی از سایت‏های زنانه (سایت ”تریبون فمینیستی ایران“ و ”زنان، ایران، جهان“) و برخی وبلاگ‎های زنانه (از جمله زنانه‎ها و…) مواجه شدیم. در طول سال 84 محاكمه‎ی زنان روزنامه‎نگار دیگری (سكینه كریم‎خانی، زهرا امیری و…) برای نشریاتی مانند ”فیلم و سینما“، ”دنیای تصویر“، ”هنر زندگی“ و… به علت چاپ تصاویر زنان، همین‎طور دستگیری و احضار دختران دانشجو (شیوا نظرآهاری، اكرم اقبالی، و…) به‎دلیل فعالیت‎های منتقدانه‎شان را شاهد بودیم.

اما همه‎ی حوادث تلخ و گزنده‎ را دولت ـ مردان برای‎مان نساختند،‌ بلكه طبیعت نیز در سال گذشته بی‎مهری‎اش را نشان داد و دو تن از متفكران فمینیست‎ ایرانی را از ما ربود. پروین پایدار و حامد شهیدیان كه از قله‎های مرتفع جنبش زنان بودند در سال گذشته از میان ما رفتند، و جمع نه چندان پرشمار فمینیست‎های ایرانی را تنها گذاشتند. نقش مؤثر این دو متفكر به‎خصوص برای فمینیست‎های كمی مسن‎تر كه حداقل دوازده سال پیش را به یاد دارند یعنی دوره‎ای كه فقر مفرط نوشتارهای فمینیستی (چه به‎صورت كتاب، مقاله، ترجمه و چه در سطح نظریه‎پردازی درباره‎ی زنان) بیداد می‎كرد، فراموش‎ناشدنی است. شیرینی دست‎یابی به نوشته‎های این دو نویسنده برجسته در آن برهوت هنوز خاطره‎انگیز است، هرچند آثار آنان مطمئنا در آینده نیز جزو كارهای درخشان فمینیستی در تاریخ جنبش زنان باقی خواهد ماند.

و اما تلخ‎كامی‎های ما در جنبش زنان هم‎چنان ادامه داشت وقتی كه شاهد بودیم سال 84 زنان ”راست‎ ـ بنیادگرا“، هم در كشور خودمان و هم در صحنه‎ی بین‎المللی حضور پررنگ‎تری یافتند. سر ریز سونامی راست بنیادگرا جنبش‎های حق‎خواهانه‎ی زنان را در داخل كشور و در سطح منطقه و جهان تاحدودی كمرنگ كرد. سال گذشته سالی بود كه مردان سیاست در جهان در همدستی با یكدیگر (گرچه با منافع گوناگون) مفهوم ”بنیاد‎گرایی“ را به تمامی ساخته و پرداخته كردند، شكل‎اش دادند، بازتعریف‎اش كردند و در برابر جنبش‎های مترقی ملی و جهانی از جمله جنبش زنان علم‎اش كردند. سال گذشته، سال بمباران تبلیغاتی و تصویرسازی رسانه‎ای از چالش و جنگ و خشونت بود، این تصویرسازی‎ها در واقعیت، زنان را ”قربانی“ صحنه‎پردازی‎هایش ‎كرد، قربانی تبلیغ نفرت، قربانی چالش‎های ایدئولوژیك، قربانی تصاویر خشن و مردانه در سطح ملی و بین‎المللی.

بدین‎ ترتیب قدرت‎یابی راست‎ها در سطح بین‎المللی بالاخره در سطحی ملی هم نمود پیدا كرد و صحبت‎ها پیرامون مسائل زنان در ساخت سیاسی و رسمی را دچار انقباض كرد: طرح پوشش ملی برای زنان، پافشاری و تاكید بی‎پایه بر  ”تعدد زوجات“ از سوی برخی از زنان مجلسی، به ”طنزهای“ تلخ جنبش زنان افزود. در این سال بحث  ”زن با خانواده“ یا ”زن بی‎خانواده“ نیز به ”سرگرمی“ جالبی در جریان سخنرانی‎های رسمی تبدیل شد، هرچند قبل از آن نیز به‎عنوان پاورقی و پیش‎فرض در سخنرانی‎های رسمی بر آن تاكید می‎شد. بحث كاهش ساعات كاری زنان در ادارات دولتی و زورآزمایی زنان ”صاحب‎منصب“ فعلی با پیشینیان در سال 84 در مجاری رسمی نیز در جریان بود و گاهی حل و فصل این منازعات با یاری جستن از دادگاه‎ها و احضار این و آن (الهه كولایی) تخفیف یافت. در این میانه، سال گذشته شاهد بودیم كه تولید انبوه نوشتاری، گفتاری و تصویری از سوی منابع رسمی علیه فمینیسم سازماندهی جدی‎تری پیدا كرد و گاهی با فریاد و فغان‎ از پوشش زنان نیز درمی‎آمیخت.

اما این تصاویر تلخ، سویه‎ مهم دیگری نیز داشت و آن سویه‎ی مقاومت زنان بود، سویه‎ای كه جنبش زنان درحالی به ظهور رساند كه هنوز وجود یا عدم وجود ”جنبش“ زنان یكی از مباحث هرچند كمرنگ جامعه‎شناسان در سال 84 بود. جنبش زنان در این سال تلاش كرد فعالیت‎هایش را با ”كنش‎گری“ آغاز كند و با وجود فضای خشونت‎گرای بین‎المللی و داخلی، فعالیت‎هایش در حد و اندازه‎ی محدود خودش، به‎راستی قابل تحسین است.

جنبش زنان بهار سال 84 خود را  با بیانیه‎‎ی گروهی از  فعالان جنبش زنان در اعتراض به تشکیل محاکم شرع در کانادا و اعلام همبستگی گروه­ها و فعالان زنان داخل كشور با زنان ایرانی مقیم کانادا (که علیه تشکیل این محاکم در کانادا به فعالیت مشغول بودند)؛ هم‏چنین نوشتن نامه‎ای به سازمان فیفا در اعتراض به ممنوعیت ورود دختران به استادیوم‎های ورزشی برای تماشای بازی فوتبال آغاز كرد، اما زمستان‎اش را با بیانیه‎ای به‎منظور حمایت از همسران كارگران شركت واحد و نیز اعتراض به دستگیری الهام افروتن پایان داد.

بیانیه‎ی بهاری جنبش زنان (در اعتراض به تشكیل محاكم شرع) هرچند رسانه‎پسند نبود اما به‎باور من از نوعی دیگر بود و بسیار مهم. از آن‎ جهت مهم كه برای نخستین‎‎بار زنان داخل كشور به كمك زنانی می‎شتافتند كه در كشورهای غربی زندگی می‎كردند. این بیانیه،‌ از قدرت و اتكاء ‌به نفس زنان در ایران  و نیز از درك بخش‎هایی از فعالان جنبش زنان نسبت به هم‎پیوندی و درك منافع مشترك‎شان به‎عنوان انسان‎های حاشیه‎ای در سطح جهان حكایت دارد. گویی زنان در ایران طی سال‎ها زندگی و ممارست با چرخش‎های ناگهانی و تندبادهای خشونت، بهتر می‎توانند دریابند كه چگونه سیاست‎های زن‎ستیزانه می‎تواند به‎راحتی بدون انگ ”شرقی / غربی“ خوردن، در همه‎جا  به‎سرعت مورد استفاده همه‎ی دولت‎ها با هر رنگ و ایدئولوژی قرار بگیرد. از این‎رو گویا زنان زودتر از دیگر گروه‎ها درك كردند كه خطر نزدیك است، اگر در آن سوی جهان ”زنانی مسلمان“ طراحی می‎كنند تا حقوق‎شان را پایمال كنند، در این طرف دنیا هم این هویت‎سازی می‎تواند به‎سرعت صادر و درنتیجه تسری پیدا كند. زنان گویی دریافته‎اند كه اگر آتش این منازعات با ساخت و هویت‎هایی شكل گیرد كه نتیجه‎ی آن قرار است به كاهش حقوق زنان بیانجامد، همه‎ی دولت‎ها فارغ از شرقی ـ غربی بودن‎شان، به‎سرعت در آن شریك می‎شوند. این بیانیه هم‎چنین نشان داد كه هرچند زنان قدرتی ندارند تا احساس‎شان را به زبان و فرهنگی مسلط تبدل كنند، اما لااقل درك كرده‏اند كه تحولات جامعه‎شان با تحولات جوامع دیگر پیوندی نزدیك دارد و اگر می‎بینند در سطح جهانی، دولت‎ها در حال تغییر شكل هستند و انواع بنیادگرایان و نومحافظه‎كاران در كشورهای مختلف بر سریر قدرت تكیه می‎زنند، زنان نیز سعی می‎كنند از همان‎ ابتدای ظهور این دولت‎ها در كل جهان در برابرشان بایستند. بنابراین وقتی گروه‎هایی از زنان ایران متوجه شدند كه دولت‎های راست‎گرا در كشورهای دیگر روی كار می‎آیند، احساس كردند كه اگر به كمك جنبش‎های مترقی در آن كشورها نشتابند، در جامعه‎ خودشان هم راست‎گراها قدرت خواهند گرفت. سرنوشت جنبش زنان ایران با جنبش‎های مترقی جهانی پیوند خورده، همان‎طور كه ادامه‎ی حیات همه‎ی دولت‎های راست ـ بنیادگرا نیز با هم گره خورده است.

اما اگر این بیانیه و فعالیت‎هایی از این دست، رسانه‎پسند نبود، در عوض، حضور زنان جوان برای بازپس‎گیری جایگاه خود در استادیوم به‎منظور تماشای مستقیم فوتبال از سوی رسانه‎ها مورد استقبال واقع شد و اگر در بهار سال 84 این زورآزمایی برای گرفتن حق ”تماشا“، به ورود تعداد انگشت‎شماری از زنان به استادیوم آزادی انجامید اما فعالیت دوباره‎ی دختران جوان در زمستان همین سال با ترفند و دروغ و فریب دادن آن‎ها به بن‎بست خورد و آنان را پشت‎ درهای بسته باقی گذاشت.

 فصل بهار اما به‎راستی بیش از این‎ها برای جنبش زنان پربار بود. اواخر بهار سال 84، نه تنها گرمای هوا بلكه گرمای انتخابات ریاست جمهوری بخش زیادی از نیروهای فعال جامعه را تحت تاثیر قرار داد گرچه هر یك از این نیروها واكنش‎های متفاوتی از خود نشان دادند. فعالان جنبش زنان نیز كنش و واكنش‎های مختلفی در برابر آن داشتند. بحث زن‎ستیزی در قوانین از جمله در قانون اساسی كه در 17 اسفند (روز جهانی زن) در سال 83 شروع شده بود، در بهار سال 84 با قوت ادامه یافت و با وجود انتخابات ریاست جمهوری و رد صلاحیت تمامی زنان كاندید ریاست جمهوری ابعاد گسترده‎تری یافت. از همین رو بود كه تجمعی كوچك برای اعتراض به رد صلاحیت‎ زنان كاندید در مقابل كاخ ریاست جمهوری برگزار شد و بخشی از فعالان جنبش زنان كه درگیر بحث ”رجال“ بودند را به حركت واداشت.

اما در آستانه‎ی انتخابات ریاست جمهوری، كاندید شدن یا نشدن زنان گره‎گاه اصلی نبود، بلكه اولین پرسش آن بود كه اساسا نقش زنان در فضای نسبتا باز انتخابات ریاست جمهوری چگونه می‎تواند باشد؟ گروهی از فعالان زن می‎خواستند از فرصت انتخاباتی استفاده كنند و به كاندیداها برنامه‎های زنانه تزریق كنند، البته گاهی یادشان می‎رفت كه ما آنقدرها هم قوی نیستیم و موقعیت‎مان هنوز به آن‎جایی نرسیده كه بتوانیم ”تزریقات“ راه بیاندازیم، بلكه ممكن است خودمان ”تزریق شویم“. چراكه معادلات قدرت مردانه و رابطه‎اش با زنان در آن حدی كه ما تصور می‎كنیم عوض نشده و با وجود یك انبوهی منافع مادی و رانت و پست و مقام دولتی، ما زنان كمتر می‎توانیم نقش تعیین‎كننده را بازی كنیم. گرچه به‎هرحال از نظر برخی از گروه‎های زنان این امر امكان‎پذیر بود. شاید این خوش‎باوری از آن جهت است كه معمولا در فضای انتخاباتی، مردهای سیاست مهربان‎تر و ”حرف‎شنوتر“ می‎شوند.

گروهی دیگر هم مثل همیشه می‎گفتند ما با ”كل‎ قضیه“ مخالف‎ایم. این عده كه همواره با ”كل“ همه‎ چیز مخالف‎اند، اصولا لازم نمی‎بینند به جزئیات بپردازند و از آن‎جایی كه با  ”كل دولت‎ها“، ”كل نظام سرمایه‎داری“، ”كل قوانین“، كل همه چیز و همه‎كس موافقتی ندارند، می‎نشینند تا ببینند كی وقت آن می‎رسد كه كل همه‎ این عالم زیر و رو شود، البته این تفكر ریشه در باورهای سنتی و قضا و قدری ما ایرانیان دارد، هرچند ظاهرش خیلی فرق می‎كند. به‎هرحال این گروه نیز كه با ”كل انتخابات“ و كل‎های دیگر مخالف بودند، برایشان فرق نمی‎كرد كه چه پیش آید و اصلا ”فرصتی“ نمی‎دیدند كه بخواهند از آن استفاده یا سوء استفاده كنند. بنابراین برای آنان خرداد 84 هم مانند خرداد 83 و خرداد 82 و… خرداد 60 بود.

اما گروه سومی هم بودند كه فكر می‎كردند باید از این فرصت انتخاباتی استفاده كنند و حرف و سخن مستقل خود را فریاد كنند و در این میانه كه ”كسی به كسی نیست“ و همه در پزهای انتخاباتی هستند، بهتر است فعالیت‎هایی انجام دهند كه در آینده نیز قابلیت بسط و تجربه‎اندوزی برای جنبش زنان داشته باشد. این چنین بود كه این سه گروه از فعالان جنبش زنان، در نبردی ”تن به تن“ شروع به مجادله و مغازله كردند تا بلكه به راه حل بهتری برسند. سرانجام به هر ترتیب بخشی از گروه اول و دوم به گروه سوم كه معتقد به سیاست‎های مستقل و اعتراضات مسالمت‎آمیز خیابانی بود، پیوستند و حاصل‎اش حركت شورانگیز تجمع 22 خرداد جلوی دانشگاه تهران بود. بدعتی شجاعانه كه باعث شد  مكان و فضایی كه دانشجویان مدت‎ها آن را از دست داده بودند توسط جنبش زنان بازپس گرفته شود ـ آن هم با حضور بانوی غزل ایران، سیمین بهبهانی كه سروده‎اش در روز 22 خرداد بر تارك جنبش زنان برای همیشه نقش بست (كه به همت مركز فرهنگی زنان در 8 مارس 84 به دومین سرود جنبش زنان ایران تبدیل شد) و این روز كه با همبستگی زنان از گرایش‎های مختلف به انجام رسید را به روز ملی زنان ایرانی تبدیل كرد.

به‎هرحال سیاست خیابانی زنان كه در 22 خرداد اوج گرفته بود، بعد از انتخابات ریاست‎ جمهوری (روی كار آمدن محمود احمدی‎نژاد) با حركت‎های مستقل و كوچك‏تر توسط گروه‎هایی از زنان كه حول حركت جهانی زنان (چهل تكه) شكل گرفته بود، ادامه یافت و تثبیت شد. تجمع‎های كوچك در گوشه و كنار شهر تهران و در برخی از شهرستان‎ها نیز همراه با آن شكل گرفت و این درست زمانی بود كه انتخابات ریاست جمهوری پایان یافته بود و تعدادی انگشت‎شمار بانگ ناامیدی سر می‎دادند.

روز جهانی مبارزه با ایدز هم منشا كار گروهی و همبستگی و تجمع گروه‎های مختلف زنان در پارك دانشجو شد و این پارك را ـ بعد از پارك لاله ـ به جایگاه جدیدی برای همبستگی جنبش زنان تبدیل كرد. آنان با امید و حركت، تغییر فضای موجود را می‎طلبیدند، هرچند این حركت‎های مستقل نیز ”رسانه‎پسند“ نبود و كمتر منعكس شد، اما برای ادامه‎ی مبارزه و انسجام جنبش مستقل زنان بسیار دلگرم‎كننده بود و نطفه‎های حركت‎های آینده را در خود پروراند، حركت‎هایی كه در آستانه 8 مارس 84 به‎بار نشست و دو گروه ”جمع هم‎اندیشی فعالان جنبش زنان“ و نیز ”گروه اتحاد حول حركت جهانی زنان“ را به‎هم پیوند داد. از دیگر فعالیت‎های جنبش زنان در سال گذشته، اعتراض به فیلترینگ فضای اینترنتی در رابطه با واژگانی بود كه به زنان و مسائل آنان مربوط می‎شد. مجموعه‎ی اقداماتی كه در این رابطه به شكل اعتراض جمعی و عمدتا در سایت‎ها و وبلاگ‎ها مطرح شد، سرانجام با ارسال نامه‎ای به دومین اجلاس جهانی جامعه اطلاعاتی در تونس پیگیری شد. هم‎چنین برپایی نمایشگاه‎های كتاب توسط ناشران زن، سمینارها و كارگاه‎های مختلف آموزشی در زمینه‎های گوناگون از جمله توانمندسازی زنان توسط گروه‎ها و انجمن‎های مختلف و راه‎اندازی سایت‎های جدید (سایت كانون زنان ایرانی) و ظهور اولین مجله‎ی اینترنتی (زنستان)، گسترش وبلاگ‎های جدید زنانه (مانند وبلاگ مهرانگیز كار، مسرت امیرابراهیمی و…)، هم‎چنین تولد مجلات جدید در شهرستان‎ها (مانند مجله‎ی راسان در سنندج و دیلماج در تبریز)، تلاش موفقیت‎آمیز برای جلوگیری از اعدام برخی از زنان (مانند كبری رحمان‎پور، لیلا مافی و…) از جمله فعالیت‎هایی است كه مانند سال‎های پیش، بدون وقفه در جریان بود. از سوی دیگر فعالیت‎هایی از این دست در شرایط دشوار و بسته‎ی شهرستان‎ها روشنی‎بخش جنبش زنان بود مانند تجمع اعتراض‎آمیز زنان گرگانی یا حركت‎های زنان در كردستان و تبریز.

اما فعالیت‎های دیگری هم در سال 84 حضور بسیار مؤثری داشتند كه به خاطر تداوم‎شان، آن‎قدر طبیعی و آشنا شده‎اند كه گاهی فراموش می‎شوند (شاید گاهی باید آشنایی‎زدایی كرد) از جمله تداوم انتشار مجلات زنانه‎ای مانند مجله‎ی زنان (با چهارده سال پایداری) و نیز مجله‎ی ”نافه“ (با 6 سال حضور) كه ثابت‎قدمی و پیگیری‎شان (به همت شهلا شركت و ناهید توسلی) به‎راستی ستودنی است.

در این میان، دستگیری و بازداشت‏ زنان منتقد نیز واكنش‎ها و اعتراضات مختلفی در میان فعالان جنبش زنان برانگیخت. یكی از نمونه‎های آن، واكنش به دستگیری رویا طلوعی یكی از فعالان جنبش زنان كرد، بود. برخی از فعالان جنبش زنان در برابر این دستگیری نه تنها با صدور بیانیه خواهان آزادی او شدند، بلكه گروهی از زنان به نمایندگی از بخش‎هایی از فعالان جنبش زنان با سفر از تهران به سنندج و دیدار با معاون دادستان سنندج، نگرانی و پشتیبانی خود را از رویا طلوعی اعلام كردند و خواهان آزادی وی شدند. این واكنش از آن جهت قابل ثبت و بیان است كه برای نخستین‎بار نشان از بدعتی نمادین داشت، بدعتی كه بلوغ جنبش زنان را در برابر پذیرش و هضم چندین مسئله بغرنج و حل‎ناشده برای بخش‎های دیگر جامعه، نشان می‎داد. بغرنجی مسئله در این بود كه رویا طلوعی در شهرستان و نه در پایتخت (كه همواره مركز حوادث و توجهات است) دستگیر شده بود، دفاع از او توسط گروه‎های زنان فارس در واقع دفاع از زنی كرد (اقلیت) در منطقه‎ای عمدتا سنی‎نشین (كردستان) و محل نزاع (سنندج) بود. در مجموع  چنین حركتی نشان از آن داشت كه لااقل در مواجهه‎ با مسائل پیچیده‎ و شرایطی كه توافق بر سر آن در میان فعالان جنبش‎های دیگر و احزاب سیاسی معمولا به‎دلیل فشار نهانگاه‎های غیردموكراتیك تفكر مردانه، گاه بسیار دشوار می‎نماید، برای فعالان جنبش زنان تاحدودی حل شده است.

به‎هرحال، سال 84 هرچند برای جامعه‎ی ایران، به‎واسطه‎ی مسایل هسته‎ای و غنی‎سازی رنج‎آور همراه با درگیری‎های گفتمانی در سطح بین‎المللی و دولت‎ها، سالی بس پرتنش بود، به‎طوری كه جامعه را تا مرز‎ پرفشار تحریم اقتصادی بین‎المللی و آستانه‎ی جنگ‎ پیش برد، اما برای جنبش زنان سال حركت‎های جمعی بزرگ و كوچك و همبستگی با جنبش‎های جهانی بود كه از دل آن همدلی‎ها روزی (22 خرداد) پدید آمد كه این روز را در كنار روز جهانی زن (8 مارس) و روز مذهبی زنان (تولد حضرت فاطمه) می‎توان ”روز ملی“ زنان ایران نامیدش و همان‎طور كه ما از تاریخی سه‎گانه بهره می‎بریم (سال قمری، خورشیدی و میلادی) می‎توانیم از تاریخ‎های سه‎گانه‎ی روز زن نیز برای طرح هرچه بیشتر مسائل زنان استفاده كنیم. در واقع تولد این روز ملی، به‎عنوان سومین مناسبت ضروری برای بزرگداشت روز زن در ایران، فرصت تازه‎ای در برابر  جنبش مستقل زنان كشورمان پدید خواهد آورد.